تاریخ ۹۶ ساله بانک ملی با نام خیلیها گره خورده؛ از ابتهاج و فرمانفرما گرفته تا لیندن بلات آلمانی و خاوری به قبرس گریخته. این تاریخ پر از سیاهی و سفیدی است و در میانه این خطوط سالها و چهرههای خاکستری هم موجود است. در این گزارش مروری بر داستانها و نکات تاریخی کمتر گفتهشده بانک ملی داریم که شاید کمتر به گوشمان خورده باشد.
۹۶ سال پیش بانک ملی در بیستم شهریور بهطور رسمی متولد شد؛ بانکی که صحبت از تاسیساش از دوره قاجار آغاز شد و با مخالفت مقامات کشورهای خارجی بهجای آن بانک شاهنشاهی راه افتاد. بعد از آن آرزوی مشروطهخواهان بود و با مخالفت مجلس شورای ملی همراه شد. در نهایت بعد از جنگ جهانی اول تاسیس آن تصویب و در سهشنبه ۲۰ شهریورماه ۱۳۰۷ با سرمایه ۲ میلیون تومانی، ۲۷ کارکن و با مدیریت کورت لیندن بلات (به آلمانی: Kurt Lindenblatt) آغاز به کار کرد.
سرمایه ۲ میلیون تومانی اولیه بانک ملی قرار بود با سرمایههای مردمی جمعآوری شود اما این اشرفالملوک تبریزی بود که بخش مهمی از این سرمایه را تامین کرد. اشرفالملوک زنی بود که هم نسبتهای سببی مهمی داشت و هم در زندگی شخصی تصمیم گرفت افسار مال و منال و اداره امور را بهجای شوهرش خود برعهده بگیرد. اشرفالملوک یا همان فخرالدوله دختر مظفرالدینشاه بود و از طرف مادری خواهرزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما و دخترخاله محمد مصدق و مادر علی امینی.
فخرالدوله قصد تأسیس یک موسسه بورس ملی در محدوده بانک ملی شعبه فردوسی را هم داشت که با آن مخالفت شد.
اولین مدیر عامل بانک ملی کورت لیندن بلات بود و البته اولین اختلاسگر تاریخ بانک ملی.( پرونده المکاسب از اسدالله امیر اصلانی مدیرعامل بانک ملی ایران، پرونده خاوری از دیگر پروندههای اختلاسهای در بانک ملی است)
بلات را محمد علی فرزین وزیرمختار ایران در آلمان برای مدیریت بانک ملی انتخاب و تیمورتاش وزیر دربار هم او را تایید کرده بود.
بلات حدود ۴ سال مدیر این بانک بود و در ۱۳۱۱ با آمدن یک هیئت نظارت برای بررسی حسابوکتابهای بانک مشخص میشود او با جعل ترازنامه و حسابهای سود و زیان مبادرت گزارش خلاف واقع میداده و با همراهی تیمورتاش وزیر دربار.
اگر باز هم بخواهیم از اولینهای بانک ملی بگوییم، به نام صادق هدایت هم میرسیم. صادق هدایت بعد از بازگشت از فرانسه، جزو کارمندهای اولیهای بود که به استخدام بانک ملی درآمد. البته ماندن او در بانک به یک سال هم نینجامید و استعفا کرد.
هدایت در یکی از نامههایی که به دوستش در فرانسه میفرستاد در مورد کار در بانک ملی نوشته است:«هر روز از گردهمان بار میکشند چون از شوخی گذشته کار زياد دارد و مثل ساير ادارههای دولتی نيست که آدم خميازه بکشد يا چرت بزند.
کارمان هم توی اين دفتر توی آن يکی بنويس جمع بزنه. همان کاری که بدم ميآمد گرفتارش شدم. اين عدد هم دست از سر ما برنمیدارد.»
همزمان با هدایت هوشنگ رام و جهانگیر آموزگار هم بهعنوان کارآموز در بانک ملی حضور داشتند.
تعداد کارکنان بانک ملی تا هر سال بیشتر میشد اما تا سالها عمده کارکنان و مدیران میانی بانک افرادی از کشورهای آلمان، انگلیس و روسیه بودند. تا سال ۱۳۱۷ یعنی ۱۰ سال بعد از تاسیس بانک، اساسنامهای تصویب شد که مقرر کرده بود، مدیر کل و قائممقام و معاونان بانک و اعضای هفتگانه شورای عالی بانک باید ایرانی باشند.
اولین مدیرعامل ایرانی بانک ملت سال ۱۳۱۲ روی صندلی ریاست نشست و ۳ مدیر قبلی همه آلمانی بودند. رضاقلی امیرخسروی افسر نظامی اولین مدیرعامل ایرانی بانک ملت بود و مهمترین عملکرد او خرید اسلحه از محل ذخایر بانک با هدف کنترل تورم بود.
در دوره او مقداری از نقره ذخیره بانک تبدیل به ارز و فروخته شد. با این همه او تا سال ۱۳۲۰ مدیرعامل بانک ماند.
بعد از آن بود که سالهای رفت و آمد ابتهاج به مدیریت بانک ملی آغاز و تبدیل شد به چهرههای شاخص تاریخ بانک ملی. او در سال ۱۳۱۷ بهعنوان معاون وارد بانک ملی شد و ۱۳۱۹ برکنار شد.
در سال ۱۳۲۱ دوباره از او خواسته میشود به بانک برگردد این بار بهعنوان مدیر بانک ملی.
ابتهاج در مصاحبه با تاریخ شفاهی هاروارد استخدام دوبارهش را اینطور روایت میکند:« برای بازگشت دوباره شرط و شروطی داشتم از جمله حقوق.
حقوق من در بانک رهنی ماهی ۷۵۰ تومان بود و پاداش سالیانهام هم نمیدونم مثل اینکه ۸.۰۰۰ تومن در سال یک همچین چیزی.
گفتم حقوق من دو برابر بشه یعنی ۱.۵۰۰ و همان پاداش. آمدند گفتند که آقای قوامالسلطنه همه شرایط را قبول کرده جز حقوق.
همانموقع بود که میلیسپو ( رئیس مالی وقت و بعد هم رئيس دارایی که با حقوق ۱۵ هزاردلاری سالانه استخدام شد) را داشتند استخدام میکردند. گفتم شما با دکتر میلیسپو هیچچانه زدید بر سر خقوقش؟ عضدی گفت آقا این چه حرفی است آخه آن مال یک مملکت خارجی است.»
ابتهاج در جواب میگوید:« برای اولین دفعه است من میخواهم یک ایرانی برای خودش قیمت قائل بشه. من میگویم که با من هم اگر بخواهید چانه بزنید نمیکنم. من که نیامدم سراغ شما. وانگهی من چه دارم مطالبم میکنم دو برابر حقوقی که در بانک رهنی میگرفتم. حالا آمدم بانک ملی تفاوت این دو برابر نمیشه؟ این را قبول کردند. »
ابتهاج یک شرط دیگر هم گذاشت.« گفتم که بانک ملی را من اداره خواهم کرد. من خارجی نخواهم آورد. گفت مگه چطوره. گفتم یک لایحهای در مجلس هست در زمان فروغی برده بودند این لایحه را که یک نفر استخدام بکنند از سوئیس حقوقش هم یک حقوق گزافی بود الان یادم نیست. گفت عجب من نمیدانستم زنگ زد گفت فلان این لایحه را پس بگیرید. گفتم من خارجی در بانک ملی قبول نخواهم کرد. گفتم بانک ملی را من اداره میکنم. من شوار داشته باشم و من و معاونین من این را قبول ندارند. من مسئول هستم. معاونین را هم من تعیین میکنم. آنها هم مسئول هستند در مقابل من. یک شورای عالی از اشخاص حسابی هستند خیلی هم اشخاص حسابی هستند اما اگر من با اینها نتوانم کار بکنم آنوقت چی میشه؟ گفت عوضشان میکنم. شرط من بعد این شد که یک روزی اینها را احضار بکنه ـ همه را خواست وقتی که من قبول کردم شدم رئیس بانک ملی.»
با همه این شرط و شروط ابتهاج سال ۱۳۲۹ توسط رزمآرا از مدیریت بانک ملی برکنار شد. برکناری که به گفته خودش «اخراج» بود. نظر خودش آن زمان این بوده که «روزی خواهد رسید که مجدداً مرا برای ترمیم اوضاع بانک بخواهند و من هیچگاه حاضر نخواهم شد این شغل را دوباره قبول کنم.»
همین اتفاق هم میافتد و همان سال از او خواسته میشود بازگردد که او قبول نمیکند.
خودش گفته:«شاید مهمترین کاری که در بانک ملی کردم این بود که توانستم از دخالت دیگران در کارها جلوگیری کنم. به کرات کارمندان به چشم خود میدیدند که هیچکس نمیتواند در بانک اعمال نفوذ کند.»
اما در نهایت با همین اعمال نفوذ او برکنار شد.
مروری کوتاه بر تاریخ ۹۶ ساله بانک ملی نشان میدهد دخالت، اعمال نفوذ و صاحبداری حکومت، دولت، افراد پرقدرت بدنه حکومت امری تکرارشده در اداره بانک چه به لحاظ درونی و استخدامی و چه به لحاظ سیاست پولی وجود داشته است.
ابتهاج حدود ۸ سال مدیر بانک ملی بود و دغدغه استقلال بانک در برابر حاکمیت و گروههای قدرت را داشت، دغدغهای که هنوز هم شاید در شبکه بانکداری ایران دغدغه روزی است.
ثبت دیدگاه